جانباختگان
خواب بودند ، خواب میدیدند
خواب سنگین و غیر تحمیلی
خواب تفریح ،خواب آرامش
خواب شیرین صبح تعطیلی
جمعه :تعطیل ، جمعه :خواب و خیال
جمعه : دروازه ای به باغ بهشت
مثل هر هفته باز هم میشد
مشق را عصر روز جمعه نوشت
دخترک خفت و دستهای پدر
طفل را بین دست و بال گرفت
سر که چرخاند رختخواب پدر
باز هم بوی پرتقال گرفت
پیش از این آسمان محبت داشت
به زمین، گرم، عشق میورزید
تیره شد ارتباطهای قدیم
آسمان سرد شد، زمین لرزید
خانه … گهواره ، آسمان … مادر
بانگ دیوار و سقف .. لالایی
مردمان … کودکان خواب آلود
بلعجب صحنهای تماشایی
آسمان قصۀ بلندی داشت
شهر خوابید و قصه شد کوتاه
در «بم» اما چقدر طول کشید
شب یلدای پنجم دی ماه
کودکان خفته همچنان معصوم
غافل از سقف روی گردۀشان
باد میآمد و ورق میخورد
دفتر مشق خط نخوردۀشان
کودکم … مادرت تشر میزد
منضبط باش و پاک بازی کن
دیگر اینجا کسی مزاحم نیست
تا دلت خواست، خاک بازی کن
نخلبانان شهر بم امسال
رطب ختم خویش میچیدند
کودکان گرم رخوتی شیرین
خواب بودند و خواب میدیدند
خواب بودند و خواب میدیدند
خواب سنگین و غیر تحمیلی
خواب تفریح، خواب آرامش
خواب شیرین صبح تعطیلی
19همین سالگرد جانباختگان شهرمان تسلیت