ایستاده های مهدوی

  • خانه 

نشانه های ظهور منجی

علائم نهایی پیش از ظهور امامان زمان (عج) چیست؟

 

پاسخ
 

 

علائم ظهور حضرت مهدی (عج) بر دو دسته تقسیم می شوند:

الف: علائم حتمی و قطعی؛

ب: علائم غیر حتمی و غیر قطعی که البته در این علائم هم ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد.

علائم غیر حتمی فراوان هستند و نوعاً بعضی از آنان به وقوع پیوسته است اما علائم حتمی و قطعی هنوز رخ نداده اند بعضی از این علائم قطعی عبارتند از:

1. خروج سفیانی: پیش از ظهور مردی از نسل ابوسفیان در منطقه شام خروج می کند و با تظاهر به دینداری گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد و به گرد خود می آورد و بخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام را به تصرف خویش در می آورد و بر مناطق پنجگانه شام، حمص، فلسطین، اردن و قنسرین (نام شهری در نزدیکی حلب) و منطقة عراق سیطره می یابد و در کوفه و نجف به قتل عام شیعیان می پردازد و برای کشتن و یافتن آنان جایزه تعیین می کند آنگاه که از ظهور امام زمان باخبر می شود با سپاهی گران به جنگ وی می رود که در منطقه بیداد (بین مکه و مدینه) با سپاه امام (ع) برخورد می کند و به امر خدا همه لشگریان وی به جز چند نفر در زمین فرو می روند و هلاک می شوند. [1]

 2. خسف در بیداء: خسف یعنی فرو رفتن و پنهان شدن، و بیداء نام منطقه ای در مکه و مدینه است. ظاهراً لشگر سفیانی در این منطقه که به قصد جنگ با امام عصر(عج) آمده است در زمین فرو می روند. [2]

3. خروج یمانی: سرداری از یمن قیام می کند و مردم را به حق و عدل دعوت می کند این نشانه در منابع عامه نیست ولی در مصادر شیعه روایات فراوانی در این باره وجود دارد. امام صادق (ع) فرمود: قیامهای سه گانه خراسانی، سفیانی، یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود و هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی دعوت حق و هدایت نمی کند و هم فرمود که یمانی از علائم حتمی است. [3]

 4. قتل نفس زکیه: زکیه یعنی فرد پاک و بی گناه و کسی که قتلی انجام نداده است و جرمی ندارد.  در آستانه ظهور مهدی (عج) در گیرودار مبارزات زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی (عج) فردی پاکباخته و مخلص از اولاد حضرت امام حسن مجتبی (ع) در راه امام می کوشد و در این راه مظلومانه به قتل می رسد. روایات گاهی نفس زکیه و گاهی «سید حسنی» گفته اند امام باقر (ع) فرمود: بین ظهور مهدی (عج) و کشته شدن نفس زکیه بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست.

. صیحه آسمانی: منظور از صیحه آسمانی صدایی است که در آستانه ظهور حضرت مهدی در آسمان شنیده می شود و همه مردم آن را می شنوند در روایات تعبیر به «نداء» «فزعه» «صوت» نیز بکار رفته است که ظاهر آن نشان می دهد که هر یک از اینها نشانه جداگانه ای است که پیش از ظهور واقع می شود لکن به نظر می رسد که اینها تعبیر از یک واقعیت است و ممکن هم هست که از سه حادثه جدای از هم خبر داده باشند که اول صداهای هولناکی برآید و همه را به خود متوجه کند (صیحه) و به دنبال آن صدای مهیب و هولناکی شنیده شود که دلهای مردم را به وحشت اندازد (فزعه) و آن گاه از آسمان صدایی شنیده می شود که مردم را به سوی مهدی(عج) فرا می خواند (نداء) روایاتی که از این معنا خبر داده اند از طریق شیعه و سنی فراوان هستند. امام باقر (ع) می فرماید: ندا کننده ای از آسمان نام قائم را ندا می کند پس هر که در شرق و غرب است آن را می شنود و از وحشت این صدا خوابیده ها بیدار و ایستادگان نشسته و نشستگان بر دو پای خویش می ایستند رحمت خدا بر کسی که از این صدا عبرت گیرد و ندای وی را اجابت کند زیرا صدای نخست، صدای جبرئیل روح الأمین است.

آنگاه می فرماید: این صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود در این هیچ شک نکنید و بشنوید و فرمان برید، در آخر روز شیطان فریاد می زند که «فلانی مظلوم کشته شد» تا مردم را بفریبد و به شک اندازد. و امام صادق (ع) می فرماید: در ابتدای روز گویند ه ای در آسمان ندا می دهد که آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست. پس از آن در پایان روز شیطان که لعنت خدا بر او باد از روی زمین فریاد می زند که حق با عثمان و پیروان اوست پس در این هنگام باطل گرایان به شک می افتند هرگاه گوینده ای از آسمان نداء بزند که حق با اولاد محمد(ص) است در آن هنگام ظهور مهدی(عج) به سر زبانها می افتد به گونه ای که غیر از او یاد نمی کنند. [5]

6. خروج دجال: این نشانه در کتب اهل سنت از علائم برپایی قیامت شناخته شده است [6]   ولی در منابع روایی شیعه از نشانه های ظهور است. و اشکال ندارد که هم علامت ظهور و هم علامت معاد باشد. چون خود ظهور امام عصر (عج) هم از علائم آخرالزمان می باشد.

دجال فردی است که در آخر الزمان و پیش از قیام مهدی (عج) خروج می کند و غیر عادی است و با انجام کارهای شگفت انگیز جمع زیادی از مردم را می فریبد و سرانجام به دست عیسی مسیح (ع) در کنار دروازه ”لد“ در منطقه شام به هلاکت می رسد. در مورد دجال نظریه های متعددی طرح شده است مثلا گروهی آن را فردی نامیده اند و دسته ای آن را جریانی می دانند و نه شخص معین که مطرح کردن این امور مجال دیگری را می طلبد. [7]

 

راه های شناخت حضرت صا حب الزمان

29 آذر 1396 توسط سپيده راز

شناخت ؛ یعنی معرفت و آشنایی عمیق و واقعی نسبت به شخصی یا چیزی و شناخت امام زمان به معنای علم و معرفت نسبت به شخصیت و مقام و منزلت آن حضرت و آشنایی با سیره و هدف وبرنامه های ایشان . شناخت، زمینه ساز اعتقاد و ایمان و در نتیجه عمل و تعهّد است. چه زیبا فرموده است امیر بیان حضرت على«ع» که : «انّ قیمة کلّ امرى‏ء و قدرهُ معرفتُه» (بحارالانوار، ج 2، ص 184) «ارزش و منزلت هر کسى (به اندازه‏) معرفت او است». 
 

شیخ صدوق (ره) درباره ضرورت معرفت امام و آن چه که هر مسلمان باید در مورد امام خود بداند،می نویسد: «بر ما واجب است که پیامبر[اسلام] و امامان پس از او را که درود خدا برآنان باد، با نام ها و ویژگی هایشان بشناسیم. این امر، فریضه واجبی است که برما لازم آمده است و خداوند عذر هیچ کس را در مورد آن نمی پذیرد، خواه جاهل [قاصر] باشد و خواه [جاهل] مقصّر». (الهدایة [فی الاصول و الفروع]، صص 28 و 29)
نویسنده کتاب ارزشمند «مکیال المکارم»، مراد و مقصود از «معرفت امام» را که در روایت ها بر آن ها تأکید شده است، چنین توضیح می دهد: «بدون تردید،مقصود از شناختی که امامان ما – درودها و سلام های خداوند بر ایشان باد – تحصیل آن را نسبت به امام زمانمان امرفرموده اند، این است که ما آن حضرت را چنان که هست بشناسیم، به گونه ای که این شناخت سبب در امان ماندن ما از شبهه های ملحدان و مایه نجاتمان از اعمال گمراه کننده مدّعیان دروغین باشد و چنین شناختی جز به دو امر به دست نمی آید: 
اول شناختن شخص امام به نام و نسب و دوم، شناخت ویژگی های او. به دست آوردن این دو شناخت از اهمّ واجبات است». (مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم، ج 2، ص107) 
باید دانست شناخت ویژگی های امام، در عصر ما از اهمیت بیشتری برخورداراست و در واقع، این نوع شناخت می تواند در زندگی فردی و اجتماعی منتظران منشأ اثر و تحوّل باشد؛ زیرا اگر کسی به حقیقت به صفات و ویژگی های امام عصر (عج) و نقش و جایگاه آن حضرت در هستی و فقر و نیاز خود نسبت به او آگاه شود، هرگز از یاد و نام آن حضرت غافل نمی شود.


نکته ای که باید در نظر داشت، این است که شناخت امام زمان (عج) از شناخت دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) جدا نیست. اگر کسی به طور کلی به شأن و جایگاه ائمه هدی آگاه شد، صفات و ویژگی های آن ها را شناخت و به مسئولیت خود در برابر آن ها پی برد، به یقین، به شناختی شایسته از امام عصر(عج) نیز دست می یابد.
 

امام باقر (علیه السلام) نیز در زمینه نقش عمل به دانسته ها در افزایش دانایی می فرماید:«هرکس به آن چه می داند، عمل کند، خداوند آن چه را نمی داند به او می آموزد».
راه های به دست آوردن معرفت
معرفت امام زمان (علیه السلام) نیز چون برخی دیگر از معرفت ها از دو طریق حاصل می شود از راه های پی بردن به مراتب و مقامات بلند امامان معصوم شیعه به طور کلی و امام عصر(عج) به طور خاص، مطالعه و تأمّل در کتاب ها و مقاله هایی است که در این زمینه نگاشته شده است. هم چنین خواندن زیارت جامعه کبیره و تأمّل و تدبّر در اوصافی که در این زیارت برای ائمه معصومین (علیهم السلام) نقل شده، در حصول معرفت نسبت به مقام و جایگاه امام در هستی بسیار مۆثر است. شاید بتوان گفت شناخت نشانه های ظهور نیز یکی از فروع شناخت امام عصر (عج) است؛ زیرا شناخت دقیق نشانه های ظهور سبب می شود انسان، فریب مدعیان دروغین مهدویت را نخورد و در دام شیّادانی که ادّعای «مهدی» بودن دارند، نیفتند.برای ظهور منجی آخرالزمان، نشانه های حتمی و تردید ناپذیری شمرده شده است که با مشاهده آن ها به حقانیت آن منجی و این که او واقعاً همان امام منتظر؛یعنی امام مهدی (عج) است، می توان پی برد. بنابراین، بر همه منتظران لازم است که پس از شناخت کامل امام عصر (عج)،به مطالعه و شناسایی نشانه های ظهور نیز بپردازند.
در آموزه های اسلامی بر تأثیر پرهیزکاری و انجام اعمال شایسته در حصول معرفت راستین و نهادینه شدن آن در وجود آدمی بسیار تأکید شده است. بر اساس این آموزه ها انسان می تواند با عمل کردن به آموخته های خود، مرزهای دانایی اش را گسترش دهد و به آن چه نمی داند دست یابد. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «یاأیها الّذین آمنوا إن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً؛ (سوره انفال(8)، آیه 29؛ ر.ک: سوره طلاق(65)، آیه 2 و 3)
ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص حق از باطل قرار می دهد». 
و در جایی دیگر می فرماید: «إلیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصّالح یرفعه؛ (سوره فاطر (35)، آیه 10) سخنان پاکیزه به سوی او بالا می رود و کارشایسته به آن رفعت می بخشد».
در روایتی که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است، در این زمینه چنین می خوانیم: «ای ابا خالد! به خدا سوگند بنده ای ما را دوست ندارد و از ما پیروی نکند تا این که خدا قلبش را پاکیزه کرده باشد و خدا قلب بنده ای را پاکیزه نمی کند تا این که تسلیم محض ما شده و با ما آشتی کرده باشد. پس چون با ما از درآشتی درآمد، خدا از حساب سخت نگاهش دارد و ازهراس بزرگ روز رستاخیز ایمنش سازدبنابراین، کسانی که در پی امام عصر، معرفت امام عصر (عج) و راه یافتن به ولایت ایشان هستند باید افزون بر مطالعه و تحقیق و تدبّر در ویژگی های امامان معصوم (علیهم السلام)، در پیروی از این بزرگواران و دوری از مخالفت آن ها نیز بکوشند و خود را از همه آلودگی هایی که پیشوایان معصوم نمی پسندند، پیراسته سازند. در این صورت است که می توان امیدوار بود انوار معرفت این حجت های الهی در قلب ما راه یابد.
و اما نکته مهم: 
یکی از مهمترین راه‌های شناخت امام زمان داشتن انتظار واقعی است. انسان منتظر، انسانی کوشا است، انسانی جهادگر و مبارز است که در مسیر اقامه‌ی توحید و استقرار ولایت از نثار هر چه دارد دریغ نمی‌ورزد.
چنانچه از حضرت علی (علیه السلام) حکایت شده:«کسی که چشم انتظار حاکمیت ما باشد، مانند مجاهدی است که در راه خدا به خون خویش غلطیده باشد.»
انسان منتظر نفس اماره را کنترل و شیطان را از خود دور می‌کند و خود را جهت استقبال از آقا امام زمان(عج) مهیا می‌کند. جهت استقبال از او لوح دل را از آلودگی‌ها و گناهان می‌شوید و خانه دل را به یاد خدا و با صفات حمیده و پسندیده‌ی انسانی زینت می‌دهد و الا امام زمان(عج) که به هر جایی پا نمی‌گذارند.
 
 

 نظر دهید »

دلنوشته اذان

29 آذر 1396 توسط سپيده راز


کجاست قبله گاه تو کسی اذان نمیدهد
شما عبارت “کجاست قبله گاه تو کسی اذا …” را انتخاب کرده اید ، جستجو در فرهنگ لغت برای یک کلمه انجام می شود و لطفا یک کلمه را فقط انتخاب نمائید.
دل رمیده ی مرا کسی امان نمیدهد
شکار زخم خورده را پلنگ،جان نمیدهد

به دستِ غارت ار دهد زمانه همدلی ما
مجال بر گریختن به این و آن نمیدهد

هجوم سایه،خسته را کلافه میکند عجب
به این بهانه او مگر غم کلان نمیدهد

به رایگان سپرده ام دل بدون صاحبم
کجاست قبله گاه تو کسی اذان نمیدهد

دلِ ربوده ی مرا به سینه آور از قضا
به قاب خالی صدف، کسی قِران نمیدهد.

 نظر دهید »

وصف زیبا برای چادر

29 آذر 1396 توسط سپيده راز

چـادری اگر هستم
لباس های قشنگ هم دارم
غروب جمعه اگر دلم میگیرد
شادی ها و دیوونه بازیای دخترونه ام سرجایش است!
سر سجاده اگر گریه میکنم!
گاهی هم از ته دل میخندم
شاید جایم بهشت نباشد!
اما چادر من بهشت من است.
.

.

.

.

.

دوتـا خط وجود دارند که اگه دوطرف یک عدد قرار بگیردند اون عدد رو مثبت میکنن

حتی اگه منفی باشه
اون دوتا خط اسمش قدر مطلقه
چادرمن!
قدرمطلق من است
چه خوب باشم چه بد!
ازمن انسانی خوب میسازد.
.

.

.

.

 

ببخش بانو؛
جسارتا اگر بگویم
فرشته ای از چادرت آویزان است
و آن را سفت گرفته
تا از شیطنت های نسیم ،
در چادرت موج نیفتد
نمیگوئی فلانی دیوانه شده؟.
.

.

.

.

 

یه نفر بهش گفت آخه تو این گرما با این چادر مشکی چطوری میتونی طاقت بیاری
گفت شنیدم آتش جهنم خیلی گرمتره .
.

.

.

.

 

من شکایت داشتم
از آنها که چادرم را نفهمیدند
اما اینبار
از آنهایی شکایت دارم
که چادر را ابزار اجباری برای ورود به برخی دانشگاهها کردند
که چادر را مجوز ورود و کار در برخی مکانها کردند
که
اما حاصلش چه شد؟
چادریهای دور کمری با هفت قلم آرایش خلق شدند.
.

.

.

.

 

چادر زهرا حکایت میکند!
از بی حجابی هاشکایت میکند
روز محشر بر زنان با حجاب!
حضرت زهرا شفاعت میکند.

.

.

.

.

 

در عجبم از مردی که از ترس خط و خش، ماشینش را
با چادر میپوشاند اما همسر و دخترش را رها میکند.
.

.

.

.

 

مادرم، شاعر شب های پر از دلخوری است
مادرم، مادر تو، مادرمان چادری است!
خانم انداخته بر روی سرش چادر را
و گرفته ست دوباره پسرش چادر را!
روشنی می دهد آن چادر مشکی وقتی
کرد پر نور دعای سحرش چادر را
پسرم
جانم الو جان؟
پسرم تنهایی؟
پسرم وقت ناهار است.
.

.

.

.

 

دختر که باشی مهربون پدرمیشوی دختر ک باشی آینه مادر میشویدختر ک باشی با چادر نماز شبیه فرشته ها میشویدختر که باشی دلسوز برادر میشویدختر که باشیالگوی نجابت میشویدختر که باشی رنگ خدا میگیریمادر میشویمقدس میشوی
قدر خودمونو بدونیم.
.

.

.

.

 

آن ها چفیه بستند تا بسیجی وار بجنگند
من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم!
آن ها چفیه را خیس می کردند تا نفس هایشان”آلوده شیمیایی” نشود
من چادر می پوشم تا از”نفس های آلوده”دور بمانم!
“بانو چادرت را بتکان قصد تیمم داریم.
.

.

 

 

 

نمازش ک تمام شد چادر را تا کرد و گذاشت در سجاده
موهایش را پریشان کردسرخاب سفیدابی کرد و وارد مجلس مهمانی شد!
فرشته سمت چپ لبخند تلخی زد و ب فرشته سمت راست گفت:
انگار فقط خدا نامحرمـه

 نظر دهید »

وصیت شهید مهدی با کری

29 آذر 1396 توسط سپيده راز

صيت نامه بنده گناهكار مهدي باكري
بسم الله الرحمن الرحيم
يا الله يا محمد (ص) يا علي (ع) يا فاطمه زهرا (س) يا حسن (ع) يا حسين (ع) يا علي (ع) يا محمد (ع) يا جعفر (ع) يا موسي (ع) يا علي (ع) يا محمد (ع) يا علي (ع) يا حسن (ع) يا حجة (عج) و شما اي ولي‌مان يا روح الله و شما اي پيروان صادق امام يا شهيدان.
خدايا چگونه وصيت ‌نامه بنويسم در حاليكه سراپا گناه و معصيت، سراپا تقصير و نا‌ فرماني‌ام. گرچه از رحمت و بخشش تو نا اميد نيستم ولي ترسم از اين است كه نيامرزيده از دنيا بروم. مي‌ترسم رفتنم خالص نباشد و پذيرفته درگاهت نشوم.
يا رب العفو، خدايا نميرم در حاليكه از من راضي نباشي. اي واي كه سيه‌ روز خواهم بود. خدايا كه چقدر دوست داشتني و پرستيدني هستي. هيهات كه نفهميدم. خون بايد ميشد و در رگهايم جريان مي‌يافت و سلول‌هايم يا رب يا رب مي‌گفت. خدايا قبولم كن. يا اباعبدالله شفاعت.
آه چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد براي ديدار ربش، ولي چه كنم تهيدستم، خدايا قبولم كن.
سلام بر روح خدا نجات دهنده ما از منجلاب عصر حاضر. عصر ظلم و ستم عصر كفر و الحاد، عصر مظلوميت اسلام و پيروان واقعي‌اش.
عزيزانم اگر شبانه روز شكرگزار خدا باشيم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنايت فرموده باز كم است.
آگاه باشيم كه سرباز راستين و صادق اين نعمت شويم. خطر وسوسه‌هاي دروني و دنيا فريبي را شناخته و برحذر باشيم كه صدق نيت و خلوص در عمل تنها چاره‌ساز ماست. اي عاشقان ابا عبدالله، بايستي شهادت را در آغوش گرفت، گونه‌ها بايستي از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بايستي محتواي فرامين امام را درك و عمل نمائيم تا بلكه قدري از تكليف خود را در شكرگزاري بجا آورده باشيم.
وصيت به مادرم و خواهران و برادرهايم و فاميل‌هايم كه بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست. به ياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد. پشتيبان و از ته قلب مقلد امام باشيد. اهميت زياد به نماز و دعاها و مجالس ياد ابا عبدالله و شهدا بدهيد كه راه سعادت و توشه آخرت است.
همواره تربيت حسيني و زينبي بيابيد و رسالت آنها را رسالت خود بدانيد و فرزندان خود را نيز همانگونه تربيت بدهيد كه سربازاني با ايمان و عاشق شهادت و علمداراني صالح، وارث حضرت ابوالفضل، براي اسلام ببار آيند.
از همه كساني كه از من رنجيده‌اند و حقي بر گردنم دارند طلب بخشش دارم و اميدوارم خداوند مرا با گناه‌هاي بسيار بيامرزد.
خدايا مرا پاكيزه بپذير
مهدي باكري

 نظر دهید »

وصف ایت الله بحجت

29 آذر 1396 توسط سپيده راز

کوچ از این سرای خاکی نیز نتوانست دفتر دلدادگی آیت‌الله العظمی بهجت را به سیدالشهدا ببندد. وصیت کرده بود که از ثلث مانده‌هایش، برای مجلس عزا و روضۀ امام حسین(ع) اقامه شود.
به گزارش مشرق، در شب جمعه، 25 شوال1334، برابر با  2 شهریور 1295، نوزادی به‌دنیا آمد که سال‌ها بعد، قلب بسیاری از شیفتگان علم و معرفت و شیعیان خاندان عصمت و طهارت(ع) را روشن ساخت: آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی بهجت. هنوز شانزده ماه از عمرش نگذشته بود که از دست‌دادن مادر، خانواده‌اش را سوگوار کرد و محمدتقی، آن‌قدر زود طعم یتیمی را چشید که حتی چهرۀ مادر هم در خاطرش نماند.

کربلایی محمود مردی صالح بود و معتمد مردم فومن. زندگی‌ را با درآمد پخت‌وپز کلوچه و نان سپری می‌کرد. او برای مردم فقط یک نانوا نبود، در بسیاری از کارها و اختلاف‌هایی که پیش می‌آمد، چشم امید مردم به کربلایی محمود بود. بااین‌حال، آنچه بیش از این‌ها مایۀ افتخارش بود، طبع روان و ذوق سلیمی بود که با مهر و محبت درونی‌اش به خاندان عصمت و طهارت(ع) همراه شده بود. ثمرۀ این‌ها اشعاری بود که جابه‌جا در محافل حسینی زیر لب‌ها زمزمه می‌شد:

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن‌ ای صبح طلوع، مکن ‌ای صبح طلوع

هم‌نشینی محمدتقی با پدر و شرکت در مجالس حسینی و بهره‌مندی از انوار اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع)نهال محبت و عشق به آن سرور شهید را در دلش تنومند می‌کرد و سوز و گدازش را افزون. او خود نیز در این مجالس، مداحی و نوحه‌خوانی می‌کرد. این‌چنین بود که از همان کودکی «شوق زیارت» داشت.

 روزی، خواهر بزرگ‌تر که مرهمی بر زخم بی‌مادری محمدتقی بود، تصمیم گرفت با گروهی از زنان همسایه به زیارت مرقد امامزاده‌ای مشرف شود که در نزدیکی شهر بود. او برادرش را نیز به همراه خود برد. در آن امامزاده، سنگ‌ریزه‌هایی بود که مردم آن‌ها را در دست می‌گرفتند و درخواستشان را از ذهن می‌گذراندند. مردم می‌گفتند اگر آن سنگ‌ها در دستشان تکان بخورد، حاجتشان برآورده می‌شود. سنگ‌ریزه‌ها دست‌به‌دست چرخید تا اینکه کسی گفت: «به این کودک هم بدهید». کم‌سن‌وسال بود و فکر نمی‌کرد آن سنگ‌ها را به او هم بدهند. سنگ‌ها را به دست گرفت. نمی‌دانست چه بخواهد؛ ولی نهال محبت حضرت اباعبدالله(ع) آن‌چنان در جانش ریشه دوانده بود که زیارت حضرتش حاجتش شده بود. به ذهنش آمد: آیا به کربلا می‌روم؟ سنگ‌ها لرزید.

چندسالی از آن ماجرا گذشت و در این مدت، محمدتقی در مکتب‌خانه و سپس حوزۀ علمیۀ فومن مشغول به تحصیل شده بود. کمتر از چهارده سال داشت که به کربلا رسید.

در همان روزهای نخست ورود به کربلا، وقتی برای زیارت سیدالشهدا(ع) به حرم مشرف شد، بلندای حالات عرفانی مرحوم نائینی را دریافت و در نماز ایشان نورانیتی را مشاهده کرد که از بسیاری از بزرگان نجف نیز پنهان مانده بود. می‌فرمود:

… دیدم آن بزرگوار خشوع و خضوع عجیبی دارد و در هنگام نماز، احوالات عجیبی را سیر کرد. من پیش‌ از آن، چنین نمازی را ندیده بودم. فقط یک نفر در شهر خودمان بود و پس از او هم که کس دیگری آمد، خبری از آن‌گونه نماز نبود.

در هجده‌سالگی و به قصد تکمیل تحصیلات، به نجف، دیار شیفتگان امیرمؤمنان، علی (ع)، راهی شد و حدود ده سال در آنجا ماند. در طول این مدت، تمام ایام زیارتی را با برخی علما و با پای پیاده به کربلا مشرف می‌شد. در طول مسیر، اغلب در ذکر یا سکوت بود‌. یکی از علما نقل می‌کند: «در راه [کربلا] به منزل خان مصلّی که رسیدیم، نماز صبح را جملگی به ایشان اقتدا کردیم، بااینکه برخی علمایی که همراه ما بودند، از ایشان بزرگ‌تر بودند».

 


زیارت، در نظر او، عملی ظاهری و صوری نبود؛ بلکه در هنگام زیارت واقعاً در محضر زیارت‌شونده حاضر می‌شد. معتقد بود: اگر می‌خواهید زیارت، زیارتی اساسی باشد، باید قلبتان هم همان را بگوید که زبانتان می‌گوید؛ یعنی قلب هم همان چیزی را درک کند که در زیارت‌نامه قرائت می‌شود.زیارت را با آدابش به‌جا می‌آورد و می‌فرمود:از اهم آداب زیارت این است که بدانیم بین حیات معصومین‰ و مماتشان هیچ فرقی وجود ندارد؛ یعنی الآن هم امام حی است و حرفت را می‌شنود.

*شیخ محمدتقی گیلانی در این مدت، با حضرت آیت‌الله سید علی قاضی  در ارتباط بود

آیت الله علامه سید علی آقا قاضی طباطبایی تبریزی، فقیه، حکیم و عارف کم نظیر و بزرگ شیعه و اسلام است. که شاگردان بزرکی از جمله آیت‌الله بهجت تقدیم عالم اسلام و تشیع کرد.

ده سال در جوار امیرمؤمنان، علی(ع) گذشت. شیخ محمدتقی گیلانی در این مدت، با حضرت آیت‌الله سید علی قاضی  در ارتباط بود؛ بزرگ‌مردی که محضرش همچون چشمه‌ای جوشان، کام تشنۀ طالبان معرفت را سیراب می‌کرد. بیشتر آنان که به مجالسش رفت‌وآمد می‌کردند، خود در مرتبۀ اجتهاد بودند و در راه سیروسلوک ترقی‌ها کرده بودند. با این همه جایگاه، آن بزرگوار داشته‌هایش را از عنایات سیدالشهدا(ع) می‌دانست.

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی‌ است

اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد است

حضرت آیت‌الله قاضی(قده) با برگزاری مجلس روضه در روزهای پنجشنبه، ارادت و عشق خود را به سیدالشهدا† اظهار می‌کرد. شاید آیت‌الله بهجت(قده) رسم برگزاری روضه‌های هفتگی را از استاد آموخته بود.

تا آخرین روزهای زندگی هر جمعه مراسم روضه برگزار کرد؛ تا آخرین جمعه؛ 25اردیبهشت ١٣٨٨. با بدنی رنجور و نحیف، در مجلس روضه نشسته بود. نود و سه سال از عمر مرجع تقلید شیعیان می‌گذشت؛ ولی هنوز خود را محتاج همین بارگاه می‌دانست. حدود پنجاه سال بود که هر جمعه‌، مجلس روضه برپا می‌کرد؛ البته این مجلس غیر از مجالسی بود که در محرم و صفر برگزار می‌کرد. سال‌های آغازین ورود به قم، این مجلس را در منزل خودش برگزار می‌کرد. رفته‌رفته جمعیت مشتاق زیادتر می‌شد و دیگر اتاق‌های کوچک و تودرتوی منزل جواب‌گوی این جمعیت نبود. محل برگزاری روضه‌ها را به مسجد منتقل کردند. خودش تا آخرین جمعۀ عمرش، شرکت‌کنندۀ همیشگی مجلس‌ها بود.

آیت‌الله بهجت در 28 سالگی به درجه اجتهاد رسید

شیخ محمدتقی بهجت، عالمی بیست‌وهشت‌ساله شده و به درجۀ اجتهاد رسیده بود. او در محضر اساتید بزرگی همچون شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، میرزای نایینی، سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمدکاظم شیرازی و سید محمد شاهرودی پرورش یافت. تصمیم گرفت که پس از چهارده سال، به زادگاهش فومن، سری بزند. به ایران آمد و ازدواج کرد؛ اما باز هم دلش به سوز کربلا و صفای نجف مشتاق‌تر بود تا به خرمی‌ها و سرسبزی‌های فومن. تصمیم گرفت به عتبات بازگردد، ولی پیش‌ازآن، به قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه(س) و اطلاع‌یافتن از وضع حوزۀ علمیۀ قم، مدتی در «آشیانۀ اهل‌بیت» مقیم شد. در همین مدت کوتاه، خبر رحلت استادان بزرگ حوزۀ علمیۀ نجف و دگرگونی‌های اوضاع آنجا به گوش او ‌رسید. سرانجام از بازگشت به عتبات منصرف شد و در شهر مقدس قم رحل اقامت افکند.

در ایران نیز برنامه‌اش مشخص و همیشگی بود؛ آن‌چنان‌که اهتمامش به زیارت و توسل به اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) صفت مشهور و بارز او شد. هر روز به زیارت حرم حضرت معصومه(س) مشرّف می‌شد و هر روز هم به‌طور مفصل زیارت می‌کرد. تابستان‌ها هم که به مشهد مشرف می‌شد، مقید بود که هر روز و گاهی دو بار در روز به زیارت امام غریب(ع) برود. قدر این اماکن مقدس را می‌دانست.

مقید بود که زیارت را با همان آدابی که در روایات بیان شده است، انجام دهد. هنگام تشرف به حرم، اذن دخول می‌خواند و اشک را نشانۀ اذن‌‌دادن می‌دانست. معتقد بود که گریه، تنها یک اتفاق فیزیکی نیست، رابطۀ انسان با عالم بالاست و اشک نشانۀ این ارتباط است.

اگر اشکی آمد، علامت این است که به تو اذن داده‌اند.

در زیارت‌ها، «جامعۀ کبیره» و «امین‌الله» هم می‌خواند. آن‌قدر در حرم‌ها زیارت جامعۀ کبیره را خوانده بود که فرزندش در اثر شنیدن این زیارت‌خوانی‌های پدر، فرازهای مختلف آن را حفظ شده بود.

سال‌ها از دوری‌ او از کربلا می‌گذشت. دل در حریم سید شهیدان† مدام در طواف بود و زبان هر روز درودهای بسیاری از عمق وجود بر اباعبدالله(ع) و یاران و اهل‌بیت مظلومش می‌فرستاد، ولی گویا قلبِ واله و شیدای او به این‌ها راضی نمی‌شد. وقتی باخبر می‌شد کسی راهی کربلاست، مبلغی به او می‌داد و از او می‌خواست که به نیت‌هایی که دارد، برایش زیارتی بخواند.

 
هر روز زیارت عاشورا می‌خواند، با صد لعن و صد سلام

استادش، مرحوم غروی اصفهانی را یاد می‌کرد و می‌فرمود که او از خدا خواسته بود تا آخر عمرش، زیارت عاشورایش ترک نشود. با گفتن این ویژگی استاد، گویا حال خود را هم بازگو می‌کرد. همین‌طور هم شد: تا آخرین روزهای عمرش، هر روز زیارت عاشورا می‌خواند، با صد لعن و صد سلام.

وقتی روزهای عمر او را شماره می‌کنیم، زیاد به ‌نظر می‌رسد، اما گویا همۀ این روزها در یک چشم‌برهم‌زدن گذشت. این روزها برایش «تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ» بود و در ثانیه‌ثانیۀ این روزها، اثری از خیر و نیکی به جای نهاد. این‌ها تکه‌هایی از زندگی آن بزرگ‌مرد الهی  بود که آن‌ها را ورق زدیم؛ اما آنچه داشت و جز اهلش ندانستند، بیش از این‌ها بود. همیشه در شهری رحل اقامت می‌افکند که در آن، حرمی از اهل‌بیت(ع)باشد. می‌فرمود: «لا زلت من الحرم الی الحرم» (همواره از حرمی به حرمی رفتم).

در 27 اردیبهشت 1388، روح آسمانی‌اش پیکر خاکی‌‌اش را رها کرد

صبح 29 اردیبهشت 1388، مسجد بالاسرِ حرم حضرت معصومه(س) از جمعیت لبریز شده بود. پیکر مطهرش را در قبر گذاشتند. از میان کفن‌هایی که دوستان و شاگردانش فرستاده بودند، قسمت به کفنی رسیده بود که یکی از مسافران کربلا با پول زیارت‌های نیابتی او تهیه کرده بود.

گذاشتن دو شاخه نخل بر روی کفن از مستحبات است و شاگردان می‌خواستند هیچ مستحبی جا نماند. آن‌ را نیز طلبه‌ای آورده بود. می‌گفت این شاخه‌ها، شاخه‌های نخلی است که سال‌ها پیش، از هستۀ خرمای مجلس روضۀ ایشان به عمل آمده است و سرمای شدید زمستان سال پیش هم آن را از پا درنیاورده است.

دعاها و تلقین‌ها، همه خوانده شد. اولین سنگ‌های لحد را چیدند. آیین تدفین رو به اتمام بود که یکی از ارادتمندان، با پرچمی سرخ رسید. پرچم گنبد حرم حضرت ابوالفضل(ع) را آورده بود. پرچم را روی کفن کشیدند و قبر را پوشاندند.

حتی کوچ از این سرای خاکی نیز نتوانست دفتر دلدادگی‌اش را به سیدالشهدا† ببندد. وصیت کرده بود که از ثلث مانده‌هایش، مجلس عزا و روضۀ امام حسین(ع) اقامه شود. شاید می‌خواست با زبان حال بگوید که حدود نود سال عزاداری و روضه و عرض ارادت به ساحت حضرت اباعبدالله‌الحسین† هنوز کافی نیست؛ چراکه امام «معاوضه کرده است با خدا، معامله کرده است با خدا!».

«طوُبی لَهُ وَ حُسْنُ مَآبٍ»

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ایستاده های مهدوی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس